• خطبه ها
  • موعظه ياران
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

موعظه ياران

 (86) (و من خطبة له ( عليه‏ السلام  )) عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ  مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ  كَشَّافُ‏  

« 211»

عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِيلُ فَلَوَاتٍ يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْيَ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ

« 214»

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ ُرُورٍ وَ قَوْلٍ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ يُؤَمِّنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ  فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ‏ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ‏ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ بَلْ كَيْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ  

« 215»

أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ (( صلى‏ الله‏ عليه‏ و آله‏وسلم  )) إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَا تَعْرِفُونَ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ وَ أَعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ أَنَا هُوَ أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ وَ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيمَا لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا يَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الْفِكْرُ.  

« 218»

(وَ مِنْهَا)حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ َوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً .

 


ص211

 از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در آن صفات كسيكه خداوند او را بسيار دوست دارد و شخصى كه او را دشمن دارد بيان و مردم را به متابعت و پيروى أئمّه «عليهم السّلام» ترغيب فرموده):  قسمت أول خطبه (1) بندگان خدا، دوستترين بندگان نزد خدا (كه نظر مرحمت حقّ تعالى شامل حال او است) بنده ‏اى است كه خداوند او را بر تسلّط بنفس خويش كمك و يارى كرده است (عقل او را تقويت نموده تا از شهوات و خواهشهاى نفس پيروى ننمايد) پس (آن بنده) حزن و اندوه را شعار خود قرار داد (براى تحصيل رضاء و خوشنودى حقّ انديشه نمود تا موجبات آنرا بدست آرد) و خوف و ترس (از عذاب الهىّ) را روّيه خويشتن گردانيد (و هيچ گاه بر خلاف دستورات خدا و رسول رفتار ننموده) پس چراغ هدايت (علوم و معارف الهىّ) در دل او روشن شد، و (با آن) از تاريكى نادانى و گمراهى رهائى يافته براه راست قدم نهاد، و سفره) ضيافت را براى روزى كه بآن وارد مي شود آماده ساخت (عبادت و بندگى نمود كه پس از مرگ تهى دست نباشد) و دور را بر خود نزديك كرد (مرگ را كه بى ‏خبران دور مى ‏پندارند پيش روى خويش قرار داد و هرگز از آن غافل نبود و باكى نداشت كه مرگ او را در بستر بيمارى دريابد، يا او بر مرگ وارد شده در راه خدا كشته گردد) و سختى (مرگ و قبر و هول و وحشت‏  

 ص212

روز رستخيز) را (بوسيله توشه طاعت و بندگى) آسان گردانيد (و در خلقت آسمان و زمين و آنچه در آن است) (2) فكر و انديشه نمود، پس بينا شد (به مبدأ و معاد، چنانكه در قرآن كريم س 41 ى 53 مى‏ فرمايد: سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ يعنى زود باشد كه بمردم بنمايانيم آيات و نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در نفوس خودشان تا آنكه براى آنها آشكار گردد كه خداى بر حقّ او است) و ياد از خدا كرد، پس اعمال نيكو را (كه توشه آخرت است) بسيار گردانيد (هيچ چيز او را از ذكر خدا باز نداشت، چنانكه در قرآن كريم س 24 ى 37 مى‏فرمايد: رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ يعنى مردانى خداوند را تسبيح مى‏نمايند كه بازرگانى و خريد و فروش آنان را از ذكر خدا باز نمى‏دارد) و از آب پاكيزه و گوارايى كه راههاى ورود بر آن براى او آسان شده بود سيراب شد (از علوم و معارف الهىّ بهره‏مند گرديد و براى استفاده از آن سرگردان نماند، بلكه آنچه بر او افاضه مى‏شد به آسانى قبول مى‏نمود، بخلاف تشنه‏اى كه بر سر نهرهاى بزرگ دسترسى به آب ندارد، راه مى‏جويد تا به آب دسترسى يافته بياشامد) پس در اوّلين بارى كه آشاميد سيراب گرديد (بعد از سيراب شدن از آب معنوىّ تشنه نشود كه باز به آشاميدن نيازمند گردد، چون شترى كه پس از تشنگى به آب برسد بسيار آشاميده سيراب مى‏گردد، و چون به آب ديگرى رسيد ميل بآن ندارد يعنى پس از كسب علوم و معارف الهىّ جهل و نادانى براى او نيست كه بتحصيل دانشى محتاج باشد) و در راه راست و هموار رفت (براه پرهيزكاران كه اطاعت و پيروى است پا نهاد) (3) جامه‏هاى شهوات و خواهشهاى نفس را از تن بيرون كرده (بدنيا و آنچه در آنست دل نسبت) و از همه منظورها خود را تهى نموده و منظورى ندارد مگر يكى (كه تحصيل رضاء و خوشنودى خدا است) پس (متّصف بعلم و معرفت الهىّ شده) از كورى (جهل و نادانى) و از شركت و معاشرت با هوا پرستان رهائى يافت، و خود از كليدهاى درهاى هدايت و رستگارى و قفلهاى درهاى هلاكت گرديد (راهنماى ديگران شده و از گمراه كنندگان جلوگيرى كرد) (4) راه خود را ديده و در آن رفته و علامت و نشانه (هدايت و رستگارى) خويش را شناخته و آنچه كه در آن فرو رفته (سختيها و اندوه ها را) از خود دور كرده و به محكمترين حلقه‏ ها و بندها و استوارترين ريسمانها (قرآن كريم و عترت سيّد المرسلين) چنگ زده‏

 ص213

(و راه نجات و رستگارى يافته) پس يقين او (بحقّ) مانند يقين بنور و روشنى آفتاب است (هيچ شكّ و ترديدى در او راه نيابد، و چون از علوم حقّه و معارف الهيّه بهره‏مند گرديده و راهنماى مردم شده) (5) نفس خود را براى خدا قرار داده در بزرگترين كارها از هر جهت (كه هر چه از او خواسته شود انجام دهد و هر چه از او پرسيده شود پاسخ گويد) و هر فرعى را بسوى اصل آن باز گرداند (حكم آنرا از روى استنباط و اجتهاد صحيح بدست آرد) (6) او است چراغ تاريكى‏ ها و آشكار كننده امور مشتبهه كه هويدا نيست و كليد مبهمات (آموزنده احكام) و دفع كننده مشكلات (به سخن وافى خود از مسائل رفع اشكال مى‏نمايد) و راهنماى بيانهاى پهناور (مسائل عقليّه) مى ‏باشد، مى‏گويد و (مطلب را) مى ‏فهماند (نه آنكه بر نادانى و شكّ بيفزايد) و خاموشى مى‏ گزيند كه (از لغزش گفتار و فتواى بنا حقّ) سالم ماند (نه آنكه خاموشى او از روى نادانى باشد، خلاصه سخن گفتن و خاموشى را در آنچه مقتضى است بكار آرد، پس بيهوده سخن نگويد و بى‏ جهت خاموش ننشيند) (7) كردار خود را براى خدا (از شرك و رئاء و خود نمائى) پاك گردانيده و حقّ تعالى هم او را براى خود اختيار كرده (انواع فيوضات و كمالات را باو عطاء فرموده) پس (با اين صفات) او از جمله كانهاى دين و اوتاد زمين او است (كه ديگران از كان وجود او جواهر نفيسه علم و حكمت اخذ مى‏نمايند، و انتظام امر دين و آسايش اهل زمين به بركت وجود او باقى و برقرار است) (8) عدالت (راستى و درستى) را ملازم خود قرار داده (و از آن دورى ننموده و هيچ گاه در هيچ امر راه افراط يعنى تجاوز از حدّ و راه تفريط يعنى تقصير و تأخير در حقّ را پيش نگرفته) پس اوّل مرحله عدالت او آنست كه هوا و خواهش نفس را از خود دور كرده (زيرا مرد خدا براى تكميل قوّه عمليّه بايد از خواهشهاى نفس پيروى ننموده از حدود خدا بيرون نرود) حقّ را بيان ميكند (مردم را بكار نيكو امر نموده و از كار بد باز مى‏دارد) و خود بر طبق آن رفتار مى‏نمايد (زيرا كسيكه رفتارش موافق گفتار نباشد پند او تأثيرى ندارد و مورد توبيخ و سرزنش خداوند متعال مى ‏باشد، چنانكه در قرآن كريم س 61 ى 2 فرموده: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ ى 3 كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ يعنى اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد چرا مى‏گوئيد چيزى را كه بجا نمى‏آوريد، بزرگترين غضب و دشمنى نزد خدا «يعنى دورى از رحمت او» آنست كه بگوئيد چيزى را كه طبق آن رفتار نكنيد) نهايت‏

 ص214

هيچ خير و نيكوئى را ترك نكرده مگر آنكه آهنگ آن نموده و گمان هيچ خوبى را رها ننموده مگر آنكه آنرا قصد كرده (سعى و كوشش او آنست كه در همه راههاى خير و نيكوئى قدم نهد تا منتهى درجه رستگارى را بدست آرد هر چند بوسيله گمان باشد) (9) و عنان خود را بكتاب (قرآن كريم) سپرده، پس كتاب خدا جلودار و پيشواى او است، فرود مى‏آيد هر جا كه بار قرآن فرود آمده و جا مى‏گيرد هر جا كه جايگاه آنست (در مسافرت بسوى خدا از قرآن مفارقت و جدائى ننموده و دستور و احكامش را همه جا پيروى كرده است).  

 ص215

قسمت دوم خطبه (10) و بنده ديگرى (را كه خداوند دشمن دارد كسى است كه) خود را عالم و دانشمند ناميده در صورتى كه نادان است، پس از نادانان نادانيها و از گمراهان گمراهيها فرا گرفته (در گفتار و كردارش از آنها پيروى نموده) و دامهايى از ريسمانهاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترده (آنها را به گفتار و كردار نادرست خود فريب مى‏دهد تا مجذوب او گردند، چنانكه صيّاد صيد را فريب مى‏دهد تا در دام افتد) (11) كتاب (قرآن كريم) را بر انديشه‏هاى خود حمل نموده (تفسير كرده) و (كسيكه قرآن را به رأى خود تفسير نمايد) حقّ را طبق خواهشهاى خويش قرار داده، مردم را از خطرهاى بزرگ ايمن مى‏گرداند، و گناهان بزرگ را (در نظر آنان) آسان مى‏نمايد (و به رياء و خود نمائى) مى‏گويد از شبهات (هر حكمى كه مشكوك و مشتبه است) خوددارى مي كنم و حال آنكه در آنها افتاده است (حكم ميكند و چون به احكام شرع و موارد آن نادان است هر حكم مشتبه در نظر او درست مى‏آيد) و مى‏گويد از بدعتها (احكام بر خلاف‏  ص216 قوانين شرع) كناره مى ‏گيرم و حال آنكه در ميان آنها خوابيده است (هر حكم كه ميكند بدعت است) (12) پس صورت (او) صورت آدمى و دل (او) دل حيوان است، باب هدايت و راه راست را نمى‏شناسد تا (در آن قدم نهاده) پيروى نمايد و باب كورى و گمراهى را نشناخته تا از آن دورى گزيند، پس او مرده‏اى است در ميان زنده‏ ها (زيرا مقصود از حيات، بدست آوردن فضايلى است كه موجب سعادت گردد و چون جاهل، از آن فضائل بى بهره است به مرده ماند، بلكه در حقيقت مرده او است) (13) پس (از آنكه راه حقّ و باطل را دانستيد و اشخاصى را كه خداوند دوست يا دشمن مى‏دارد شناختيد) كجا مى‏رويد (و در كدام راه سير مى ‏كنيد كه سزاوارتر باشد) و چگونه شما را (از راه هدايت و رستگارى) بر مى‏گردانند (يا در چه وقت و از كجا شما را از راه راست منصرف نمايند) و حال آنكه پرچمها (ى حقّ) بر پا است و نشانه‏ها (ى راستى) آشكار و هويدا و منار (هدايت و رستگارى) نصب شده است، (14) پس كجا شما را حيران و سرگردان كرده‏اند بلكه چگونه حيران و سرگردان هستيد (كه صراط مستقيم و راه راست را نمى ‏بينيد) و حال آنكه عترت پيغمبر شما (ائمّه اطهار) در ميان شما است و آنها پيشوايانى هستند كه (مردم را) براه حقّ مى‏كشند (چنانكه شخص مهار شتر را بدست گرفته براه مى ‏برد) و نشانه‏ هاى دين و زبانهاى راستگو مى‏ باشند (گفتارشان راست و درست است كه احتمال خلاف در آن داده نمى‏شود و آنچه به پيغمبر اكرم وحى شده براى مردم ترجمه و تفسير نموده آنان را بحقائق آشنا مى ‏نمايند) پس آنها را به نيكوترين منزلهاى قرآن فرود آوريد (محبّت و دوستى آنان را در دلهاى خود جاى دهيد، زيرا دل در ميان منزلهاى قرآن «كه عبارت است از منزل در مقام تصوّر و منزل در زبان بوسيله خواندن و منزل در كتب» بهترين منزل است) و (چون ايشان سرچشمه علوم و معارف هستند) بسوى آنان بشتابيد (و از علم و دانششان بهره مند گرديد) مانند ورود و شتاب شترهاى بسيار تشنه (بر سر آب). (15) مردم اين روايت را از خاتم النّبيّين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرا گيريد (در مدح و بزرگوارى عترت خود فرموده: در ظاهر) مرده است آنكه از ما مى ‏ميرد و حال آنكه نمرده (بعد از مرگ «كه براى همه خلائق حتّى براى پيغمبر و عترت او حتمى است» با بدن مثالى، بلكه با بدن اصلى هم در اين عالم زنده‏اند و مانند زمان حيات مى‏ بيند و مى‏ شنود و سخن مى ‏گويد) و (بر طبق عقيده نادرست نادانان) پوسيده شده است آنكه از ما پوسيده ميشود و حال آنكه پوسيده نشده (بدنش باقى‏  

 ص217

و برقرار است. شرّاح در توجيه و تأويل اين حديث شريف «إنَّه يموت من مّات منّا و ليس بميّت، وَّ يبلى من بلى منّا و ليس ببال» كه حضرت از پيغمبر اكرم نقل فرموده و از جمله احاديث مشكله متشابه است بر حسب مذاق و سليقه علمى خود هر يك سخنى گفته و بر آن أدلّه‏اى اقامه نموده‏اند، ليكن جامع‏تر و درستترين سخنان را كه روى دو پايه برهان عقل و نقل استوار است ما در بالا بيان كرديم و پس از مراجعه بكتب علميّه و مطالعه در اقوال علماى اعلام و جمع بين اخبار مختلفه ظاهر و هويدا مى‏گردد، بنا بر اين سزاوار نيست كسى از روى بى دانشى آنچه كه گفته شد انكار نمايد، و در اين باب حضرت فرموده:) (16) پس نگوييد (در باره عترت پيغمبر اكرم) آنچه را كه نمى‏شناسيد (بآن دانا نيستيد) زيرا بيشتر حقّ در آن است كه شما انكار مى ‏نماييد، و (هنگامي كه عذاب الهىّ بشما رسيد) معذور داريد كسيرا كه شما را بر او حجّت و دليلى نيست، و او منم (پس عذرى نداريد و در آن موقع نمى‏توانيد بگوئيد پروردگارا، آيا ما را بآنچه كه ندانسته و نفهميده‏ ايم مؤاخذه و بازخواست مى‏نمايى، زيرا من آنچه كه براى رستگارى شما بكار آيد بيان نموده در ارشاد و راهنمائى كوتاهى نكردم، ليكن شما از سخنانم پيروى ننموديد) (17) آيا در ميان شما بر طبق بار گرانبهاى بزرگ (قرآن كريم) رفتار نكردم (قرآن را بشما نياموختم) و آيا در ميان شما بار گرانبهاى كوچك (عترت پيغمبر اكرم حسن و حسين) را نگذاشتم (كه هادى و راهنماى شما باشند و اينكه حضرت قرآن را ثقل اكبر و عترت را ثقل اصغر فرموده براى آنست كه قرآن سند رسالت و ولايت و آسايش دين و شريعت است، پس اگر قرآن نبود رسالت و ولايت و دين و ايمان ثابت نشده بود، و ديگر آنكه از حديث شريف نبوى «كه بر صحّت و درستى مضمون آن عامّه و خاصّه متّفقند» متابعت نموده و آن حديث بنا بر آنچه ابو سعيد خدرىّ روايت كرده اين است: قال النّبىّ «صلّى اللّه عليه و آله» إنّى تارك فيكم الثّقلين أحدهما أكبر من الأخر: كتاب اللّه جل مّمدود مّن السّماء إلى الأرض و عترتى أهل بيتى لن يّفترقا حتّى يردا علىّ الحوض يعنى پيغمبر اكرم فرمود: من دو چيز گرانبها ميان شما مى‏ گذارم كه يكى از آنها از ديگرى بزرگتر است، يكى كتاب خدا كه آن ريسمانى است از آسمان بزمين كشيده شده يعنى از جانب خدا بخلق نازل گرديده و ديگرى عترت و اهل بيت من است و اين دو از هم جدا نمى ‏شوند تا بمن بر سر حوض در روز رستخيز وارد گردند يعنى هميشه باقى و برقرار خواهند بود)  

 ص218

و پرچم و نشانه ايمان را در ميان شما نصب نمودم (تا گمراه نگرديد) و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم، و از عدل و دادگرى خود لباس عافيت را بشما پوشانيدم (راه رها گرديدن از ظلم و ستمگرى را بشما ياد دادم) و با گفتار و كردار خويش معروف را (كه رضاء و خوشنودى خدا و رسول در آنست) گسترانيدم (نشان دادم) و اخلاق پسنديده خود را براى شما آشكار كردم (به اخلاق شايسته آشناتان نمودم) (18) پس رأى و تدبير (نادرست خود) را در چيزيكه كنه آنرا ديده بينش در نمى ‏يابد و فكر و انديشه بآن راه ندارد بكار نبريد (در اين باب از پيش خود سخنى نگوييد، زيرا دانستن آن براى هيچكس ممكن نيست مگر بالهام و وحى، و وحى و الهام هم مختصّ است به اشخاصى كه خداوند آنها را براى اين مقام معيّن فرموده، پس آموختن معارف و علوم و پيروى از آنان سبب رستگارى و خوشبختى است و از پيش خود سخن گفتن و مراجعه بغير ايشان موجب گمراهى و بد بختى است).  قسمتى سوم از اين خطبه (خبر مى ‏دهد تسلّط بنى اميّه را بر مردم و انقراض دولت ايشان را بزودى): (بنى اميّه بر مردم مسلّط شده شهرها را بتصرّف خويشتن در آورند و مروان خدا پرست را كشته زنانشان را اسير كرده اموالشان را به غارت برند، و هر كه براى جلوگيرى از ظلم و تعدّى آنها قيام كند مغلوب و كشته ميشود) (19) تا اينكه گمان كننده (دنيا پرست ظاهر بين) گمان ميكند كه دنيا مسخّر بنى اميّه شده (چنانكه شتر بعقال و بند بسته مي شود) و سودش را بآنها مى ‏دهد، و بر آب صاف و

 ص219

پاكيزه خود فرودشان مى‏ آورد (خلاصه دنيا مخصوص آنان است و ديگران از آن بى بهره ‏اند) و تازيانه و شمشيرش (قتل و غارت و انواع سختيها بوسيله آنان) از اين امّت برداشته نمى‏شود، (20) و حال آنكه گمان كننده اين امر دروغ پنداشته، بلكه دولت بنى اميّه و بهره بردنشان در زندگانى دنيا مانند آبى است (در دهان) كه اندكى مى‏ چشند، پس (هنوز نياشاميده) تمام آنرا بيرون مى ‏اندازند (بزودى دست ظلم و تعدّى آنها كوتاه ديگران بر ايشان مسلّط شده دولتشان منقرض مى ‏گردد).